يك نفر عشق حسين در قال داشت غافل از ميلي كه اندر حال داشت
اشك حسرت مي فشاند ازديدگان باخودش مي گفت روزان وشبان
كاش بودم با حسين دركربلا مي شدم صد پاره از تير جفا
كاش عاشورا مرا هم هر دو دست مثل عباس از قفايم مي شكست
كاش حق اين بنده را هم دوست داشت سرنوشتم را درآن وقت مي نگا شت
در همين آرزوها بود كه شبي در خواب ديد
كه در كربلاست ودر گرما گرم جنگ امام حسين عليه السلام اورا احضار كردند
وفرمودند : بارش تير ونيزه دشمن مجال نماز خواندن را از ما گرفته است
.اينك تودر مقابل تير ها سپر من باش تا نمازم را بجا بياورم .
از قضا در خوابش آمد كربلا بردند اورا در ميان جبهه ها
نا گهان اورا حسين احضار كرد مهرباني از كرم بسياركرد
گفت ظهر است ونمازم دير شد تير دشمن موجب تاخير شد
روبرويم باش اينك چون سپر در نماز از من نما دفع خطر
مرد در مقابل امام حسين عليه السلام (مثل ماكه سياه مي پوشيم عزاداري ميكنيم به مجالس ميرويم )
گرچه آن مرد قامتش را در پيش داشت ليك در دل لرزه وتشويش داشت
هر زمان تيري به سويش مي جهيد او خودش را از مقابل مي كشيد
مدعي چون جان خود شيرين يافت زهر تير ونيزه را سنگين يافت
ديد تير هايي كه از او رسته اند جمله بر جسم حسين بنشسته اند
چون هجوم نيزه ها هر سو بديد شد گريزان تا كه گردد نا پديد
همين كه پا به فرار گذاشت ازخواب هم بيدار شد.
عرق شرم وخجالتن از سر وروي او جاري شد .
دريافت كه در يك آزمون بزرگ مردود شده است و شعارهاي زبلني بدون پشتوانه يباطني هيچ گاه به كار نمي آيد .
گشت بيدار وبديد در خواب بود از خجالت صورتش پر آب بود
چون جهيد از خواب وحشت زاي خويش گريه كرد بر حال خفت زاي خويش
گفت عجب نزد حيسن رسوا شدم دشمن او در صف اعدا شدم
امیدوارم پند گرفته باشیم.